مولوی هم در این زمینه شعر زیابیی دارد که خیلی زیبا با زبان ساده به این موضوع پرداخته : ملاحظه بفرمایید:
چار کس را داد مردی یک دًرم آن یکی گفتا به انگوری دهم
/ آن یکی دیگر عرب بُد گفت :لا من عنب خواهم نه انگور ای دغا
/ آن یکی ترکی بگفت واین بنُم من نمیخواهم عنب ، خواهم ازوم
/ آن دگر رومی بگفت این قیل را ترک کن خواهیم اسرافیل را
/ در تنازع مشت ها بر هم زدند چون ز سرًٌَُِ نامها غافل بُدند
مشت بر هم میزدند از ابلهی پر بدند از جهل و از دانش تهی
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط سجادی
آخرین مطالب